محجوب
برای سفری که هنوز معلوم نیست بروم یا نه!
برای دلم دعا کنید،سخت هوایی شده!
... و اما دوست/دوباره شب های منور/دوباره تعارفِ لبخند/
دوباره تعارف عبور،/میان خارزارهای"مین"وتعارف گشودن معبر/
تا سمت خانه خورشید./دوباره در هر نگاه/رنگ علاقه دیدن/
وشیشه های مهربانی را/"ها"کردن، برق انداختن.
دوباره شب های بی مهتاب/حوالی دریا و باران/
بی چتر قدم زدن،/از پروانه ها سخن گفتن
.....
سفر از خاک آشنا /از اقلیم چشمه ها وشبنم ها
تا غربتی غریب/همراه با ابر های خشک ، بی باران.
تا غربتی میان حصارهای بی فرصتِ یک لبخند،/
وبی مجالِ دیدنِ یک پیچک،/
تولد یک پروانه!