محجوب
...خدای من!
خواندمت، پاسخم گفتی؛
از تو خواستم، عطایم کردی؛
به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛
به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛
به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛
خدایا!
از خیمهگاه رحمتت بیرونمان نکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
...خدای من!
این منم و پستی و فرومایگیام
و این تویی با بزرگی و کرامتت
از من این میسزد و از تو آن ...
...خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بودهای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بودهای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
...کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیدهبانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجرهای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بندهای که از عشق تو نصیب ندارد....
چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که
تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.
...خدای من!
چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیهگاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش،
آنچنان تجلی کردهای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده....
یا رب! یا رب! یا رب!
بخشی از دعای عرفه /ترجمه دکترشریعتی
به بهانه روز اول ذی الحجه
الهى خانه کجا و صاحب خانه کجا؟طائف آن کجا و عارف این کجا؟آن سفر جسمانى است
و این روحانى.آن براى دولتمند است و این براى درویش.آن اهل و عیال را وداع کند و این ما
سوا را.آن ترک مال کند و این ترک جان.سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه و آن
را یکبار است و این را همه عمر.آن سفر آفاق کند و این سیر انفس، راه آن را پایان است و
این را نهایت نبود.آن میرود که برگردد و این میرود که از او نام و نشانى نباشد.آن فرش پیماید
و این عرش.آن محرم میشود و این محرم.آن لباس احرام میپوشد و این از خود عارى میشود.
آن لبیک مىگوید و این لبیک میشنود.آن تا بمسجد الحرام رسد و این از مسجد اقصى بگذرد.
آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر، آنرا کوه صفا است و این را روح صفا.سعى آن چند
مره بین صفا و مروه است و سعى این یک مره در کشور هستى.آن هروله میکند و این پرواز،
آن مقام ابراهیم طلب کند و این مقام ابراهیم.آن آب زمزم نوشد و این آب حیات. آن عرفات
بیند و این عرصات.آنرا یک روز وقوف است و این را همه روز.آن از عرفات بمشعر کوچک کند
و این از دنیا بمحشر.آن درک منى آرزو کند و این ترک تمنى را، آن بهیمه قربانى کند و این
خویشتن را.آن رمى جمرات کند و این رجم همزات.آن حلق راس کند و این ترک سر. آنرا
لا فسوق و لا جدال فى الحج است و این رافى العمر.آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین.
لاجرم آن حاجى شود و این ناجى.
خنک آن حاجى که ناجى است
الهی نامه/آیت الله حسن زاده آملی
هنرمند رویی به عالم غیب دارد ورویی به عالم شهادت .
با آن روی ، خورشیدی منیر است وبا این روی ، قمری مستنیر در
شب ظلمانیِ کره ارض. اما کدام هنرمند؟
هَل یَستَوِی الاَ عمی وَ البَصیر؟
هنرمند از آسمانیان می گیرد وبه زمینیان می بخشد.
پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه را داشته باشد که واسطه الهام هستند .
سینه تنگِ کوردلان کجا وآسمان بی کران کجا؟....هنرمند در میان سایر انسان ها
همچون بلبل است در میان پرندگان ، و وجه امتیاز او نیز
در «شیدایی» است و«بیان خوش».
مرادم از شیدایی ، شیدایی حق است ؛اما همچنان
که در نزد غالب انسانها القائات نفس
از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست
چه بسا « شیفتگی شیطان» با شیدایی ِ حق مشتبه شود...
و غالبا اینچنین است.
سید مرتضا آوینی/آیینه جادو
هنرمند اهل شهود و حضور است واینچنین ، هنر لاجرم متکی بر « الهام » است ،
نوعی « وحی » که نباید با وحی خاصی که به انبیا می رسد اشتباه شود .
هنرمند «مُلهَم از غیب » است، اگر چه الهاماتی که به او می رسد با مراتب روحی او کاملا متناسب است .
بعضی ارواح هستند که قابلیت نزول ملائکه را دارند وبعضی ارواح نه ، همنشین شیطان اند.
به هر تقدیر ، آنچه که در آیینه خیال هنرمند انعکاس می یابد الهاماتی است از عالمی دیگر،
اما متناسب با مراتب وجودی او ، که اگر آن آیینه ، آیینه دق باشد ،
هیچ چیز جز تصویر کج ومعوج و وارونه از حقیقت در آن انعکاس نمی یابد