سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و به عبد اللّه پسر عباس در باره نظرى که داده بود و امام موافق آن نبود فرمود : ] تو راست که به من نظر دهى و اگر نپذیرفتم از من اطاعت کنى . [نهج البلاغه]
 
امروز: چهارشنبه 103 آذر 28

شهید محسن حاج رضایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 برای دلتنگی هام
وبعد از مدتها ، رفتم سری بزنم به آنها
امروز را می گم!
مثل همیشه ، شروع کردم
از ردیف بالایی ، قدم زنان:
بسم الله الرحمن الرحیم/ الحمد الله رب العالمین.
وباز هم همان تکرار توقف
بعد از رب العالمین
که ادامه دادم :
آمده ام برای اینکه فاتحه ای بخوانید
برای روح مرده ام.
وادامه دادم اما با سکوت
تا حرف بزنند چشمهایم با نگاهشان
تا که دوباره رسیدم
وایستادم به همان

ایستگاه چندساله
که روبرویش ستونی بود
به سه رنگ ، شاید برای
تکیه دادن از ضعف وسستی
-به رنگ سفید-
وبرای من که،
تکیه دادن عادتی شده بود، به آن
بعد از نگاهش که

هنوز هم بعد از سالها
بهانه ای بود

برای جاری شدن اشک

وگلایه کردن...
و وای محسن
محسن ، چقدر من
خسته و دلتنگم
بگیر ، مثل همیشه دستانم را...

 


 نوشته شده توسط محجوب فاطمی در شنبه 86/8/26 و ساعت 8:49 صبح | نظرات دیگران()

 

درد واره ها


دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است

 

با این همه

اما
   با این همه
تقصیر من نبود
                  که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم

اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست

از خوبی تو بود
               که من
                        بد شدم


من چگونه خویش را صدا کنم؟


 نوشته شده توسط محجوب فاطمی در چهارشنبه 86/8/16 و ساعت 3:46 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

محجوب
محجوب فاطمی
مطالب این صفحه شاید ترواشات ذهن بیمار من نباشد،ولی هرچه هست از دغدغه ها و دوست داشتنی هایم است.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 85295
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه