اي عشق همه بهانه از توست من خامشم اين ترانه از توست آن بانگ بلند صبحگاهي وين زمزمه ي شبانه از توست من انده خويش را ندانم اين گريه ي بي بهانه از توست اي آتش جان پکبازان در خرمن من زبانه از توست افسون شده ي تو را زبان نيست ور هست همه فسانه از توست کشتي مرا چه بيم دريا ؟ توفان ز تو و کرانه از توست گر باده دهي و گرنه ، غم نيست مست از تو ، شرابخانه از توست مي را چه اثر به پيش چشمت ؟ کاين مستي شادمانه از توست پيش تو چه توسني کند عقل ؟رام است که تازيانه از توست من مي گذرم خموش و گمنام آوازه ي جاودانه از توست چون سايه مرا ز خاک برگير کاينجا سر و آستانه از توست
امير هوشنگ ابتهاج